سفارش تبلیغ
صبا ویژن
    سخن امروز  چون خواستید از دانش بهره ببرید، بدان عمل کنید و در معانی آن بسیار بیندیشید، تا دلها آن را در برگیرد . [امام علی علیه السلام]"
به پایگاه همسنگران خوش آمدید.

.:. معرفی پایگاه همسنگران .:.


مدیر وبلاگ : محمد عزیزی (نسیم)[5]
نویسندگان وبلاگ :
امیری - کرج (@)[1]

فتحی - ارومیه[0]

اینجا قراره نشریات تجربی کانون های فرهنگی مساجد کشور معرفی و نقد بشه....

با تشکر : محمد عزیزی (نسیم)

.:. لوگوی همسنگران .:.


همسنگران - پایگاه معرفی و نقد نشریات تجربی کانونهای مساجد کشور



.:. منوی اصلی .:.

:: صفحه اصلی
:: آرشیو مطالب
:: ارتباط با ما
:: خوراک خوان


.:. موضوعات .:.


.:. آرشیو مطالب .:.

:: همه آرشیوها


.:. نویسندگان .:.

محمد عزیزی (نسیم)   ::


.:. گالری تصاویر .:.



برای نمایش تصاویر گالری کلیک کنید



.:.معرفی این پایگاه به دوستان.:.

نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما :
ایمیل دوست شما :


.:. خوراک خوان .:.


مشترک خوراک همسنگران شوید، تا هیچ مطلبی را از دست ندهید


.:. آمار پایگاه همسنگران .:.

بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 0
کل بازدید: 15585


.:. امکانات جانبی .:.





.:. ترجمه پایگاه همسنگران به زبان های دیگر .:.

  1. دو روز به یاد ماندنی
    مربوط به موضوع : آموزش، کانون، فرهنگی، مساجد، نشریات تجربی، هنری، تهران، دوره، کرمانشاه
    جمعه 90/9/18 8:2 عصر

    یادداشت مهمان از امیر فهیمی / کرمانشاه (یکی از همسنگران)
    روز شنبه هفتم آبان ماه، آسمان کرمانشاه بارانی بود؛ کرمانشاهی که چند روز پیش میزبان خورشید بود؛ خورشیدی که از مغرب طلوع کرده و همه پروانه های کرمانشاهی برای گرفتن گرما و روشنایی به استقبالش آمده بودند.
    داشتم می رفتم به طرف مسجد. با یکی از دوستانم قراری داشتم که باید سر قرار حاضر می شدم. بعد از نماز مسئول کانون مسجدمان را دیدم. مرا که دید گفت: «برو دبیرخانه و نامه آموزش نشریه را بگیر و عازم تهران شو.
    خدا باران رحمتش را همچنان بر سر مردم ارزانی می داشت. سوار ماشین شدم و رفتم به دبیرخانه و نامه را گرفتم.
    زیر باران به خانه رسیدم. مادرم جریان سفرم را که فهمید، پرسید: حالا حتما لازمه که بری تهران؟ با سؤال مادرم اول کمی شک کردم ولی بعد تصمیمم را گرفتم و راهی تهران شدم.
    ¤ ¤ ¤
    نشانی ستاد عالی نظارت بر کانون های فرهنگی و هنری مساجد کشور را پیدا کردم. وارد ساختمان که شدم با دوستان شهرستانی ام آشنا شدم.
    تقریبا از همه استان ها آمده بودند.
    قرار بود نمایندگان مساجد- از هر استان دو نفر- دوره های دو روزه و فشرده آموزشی نشریه و وبلاگ نویسی را بیاموزند. توی ساختمان ستاد، جایمان عالی بود. می رفتیم سر کلاس و بعد از آن می آمدیم توی خوابگاه و بحث های صمیمانه مان گل می انداخت؛ بحث های اعتقادی، سیاسی و رفع شبهات فرهنگی و... از جمله های حرف های ما بود.
    در شب دوم تا ساعت سه صبح نشستیم و با هم حرف زدیم و به سؤالات همدیگر جواب دادیم. هر کسی هر چه می دانست به دوستانش یاد می داد.
    انگار همه احساس کرده بودیم که باید از این فرصت دو روزه بهترین استفاده را ببریم.
    وقتی دوره آموزشی تمام شد. بچه ها با هم خداحافظی کردند و رفتند و من که باید کمی دیرتر می رفتم، تنها شدم با غمی که از جدایی بود.
    روی تختم دراز کشیدم و این روز که با بچه ها بودم را مرور کردم.
    این دو روز چقدر لذت بخش بود! استادمان با چه اشتیاقی برای ما مطلب می گفت. چقدر برایم جالب بود که یکی از بچه ها از مردم شهرمان تشکر کرد و گفت: کرمانشاهی ها واقعا گل کاشتند در استقبال بی نظیرشان از رهبر.
    چه دوره با برکتی بود. آشنایی با فرهنگ دیگر شهرهای ایران، محکم شدن پیوند دوستی با دیگر همسنگران مسجدی ام و... همه از برکات این دو روز بود. دلم می خواهد در این بخش پایانی اول از مسئولین این برنامه تشکر کنم و بعد از آنها بخواهم که از نشریات تجربی مساجد بیش از پیش حمایت کنند.
    ان شاءالله سعی مان این باشد که هر آنچه را که خدا می پسندد انجام دهیم.

    همین مطلب در روزنامه کیهان



    ادامه مطلب | نظر | نویسنده : محمد عزیزی (نسیم)

.:. صفحات پایگاه .:.

مطالب جدیدتر | مطالب قدیمی‌تر



لینکستان

تبادل لینک

ابتدا وب ما را با نام همسنگران لینک کنید سپس از طریق نظرات لینک خود را برای ما ارسال کنید.